شاید براى شما که در راه رسیدن به اهدافتان بىقرار هستید، شنیدن داستان زندگى افراد موفق جذاب باشد.
جیم رآن یکی از این افراد است که تنها دو مهارت داشت:
دوشیدنِ شیر گاو و علف زنى!
در سن ۲۵ سالگی در حالى که اوضاع مالى بسیار بدى داشت یک روز به دختر کلوچه فروشی برخورد کرد و
دختر کلوچه فروش با چهره اى معصوم از او خواست که یک کلوچه بخرد. فقط ٢ دلار. ٢ دلار که پولى نیست، خواهش میکنم بخرید.
جیمرآن دلش به حال او سوخت و تصمیم گرفت بخرد، اما به یاد آورد که ٢ دلار هم ندارد.
چارهاى نداشت جز اینکه دروغ بگوید و با عجله پاسخ داد: ” من الان توی خونه تعداد زیادی از همین کلوچهها دارم که هنوز خورده نشده، ممنونم”.
دختر کوچولوى کلوچه فروش با ناامیدى تشکر کرد و به راهِ خود ادامه داد و رفت.
اما انگار راهى را جلوى پاى جیمرآن گذاشت.
جیم بعد از آن بسیار ناراحت بود. مدام خود را سرزنش میکرد که چرا نباید ٢ دلار داشته باشم؟
من دوست داشتم دلِ آن دختر را شاد کنم، اما نتوانستم.
در همان حال که با خود حرف میزد ناگهان تصمیمى گرفت و با نداى بلند اما از درون فریاد زد:
” من دیگر نمیخواهم به این شکل زندگى کنم که به خاطر دو دلار مجبور باشم دروغ بگویم “
چند روزِ بعد جیم، مردى را دید که زندگىاش به واسطه او متحول شد.
آن مرد “شوف” نام داشت و فقط این سوالات را از جیم پرسید:
چقدر پول توی ۵ سال گذشته پس انداز کردهای؟
جیم جواب داد هیچ.
شوف گفت: پس دوباره این وضع را ۵ سال آینده تکرار نکن. بیشتر روی خودت کار کن تا در شغلت! اگر سخت به شغلت مشغول باشى فقط میتوانی گذران زندگی کنی که خب بد هم نیست، ولی اگر سخت روی خودت کار کنی میتوانی ثروت عظیمى بسازی که خیلی بهتره.
بعدها جیم شروع به کسب مهارت در فروش و فروشندگی کرد.
مهارت بعدی که خود جیم رآن میگوید ثروت زیادی از این طریق بدست آورد و درآمدش را چندین برابر کرد این بود: یاد گرفتم چگونه آدمها را در کنار یکدیگر جمع کنم و به آنها یاد بدهم در کنار هم کار کنند.
او برای سالهای متوالی به عنوان بهترین سخنران آمریکا انتخاب شد.
سمینارهای او زندگى افراد زیادى را متحول کرد؛ افرادى چون: برایان تریسى، آنتونى رابینز و جک کانفیلد.
او در سال ٢٠٠٩ در سن ٧٩ سالگى از دنیا رفت.
گفته هایی که باید طلا گرفت
«جیم رآن» به عِنوانِ فیلسوفِ تجاری شناخته شده است. او مدّعیِ تدریس حقایقِ ناب نبود، بلکه اصولِ بنیادین را تدریس می کرد و می گفت:
«هیچ اُصولِ بُنیادینِ جدیدی وجود ندارد. حقیقت چیزِ جدیدی نیست، بلکه پیر و کُهنه است. شما باید به کسانی که می گویند: «بیایید عتیقه هایِ دست ساز مرا ببینید.» شکّ کنید؛ چون اگر عتیقه است، تو نمیتوانی آن را ساخته باشی.»
«هر که به مردم خدمت کند، خود را در راهِ بزرگی و عَظَمَت، ثَروت، رضایت، اعتبار و لَذّت قرار می دهد.»
«مطالبِ سَبُک را نخوانید، چون ممکن است با آنها سرگرم شَوید، ولی رُشد نمیکنید.»
«آرزو نکنید که مسایل آسان تر باشند، بلکه آرزو کنید شما بهتر شَوید.»
«مهمّترین خواسته یِ شما از یک شغل، نباید این باشد که چه چیزی به دست می آورم، بلکه باید این باشد که چه چیزی خواهم شد.»
«زمانی که شدیداً خواستارِ چیزی هستید، حتماً راهی برایِ دست یابی به آن پیدا خواهید کرد.»
«بدونِ احساسِ ضرورت، اشتیاق ارزشِ خود را از دست می دهد.»
«مهمّ نیست که از کدام طرفِ حصار می پرید، مهمّ پریدن است. بدانید که بدونِ تصمیم گیری، هیچ پیش رفتی وجود نخواهد داشت.»
«با تحصیلاتِ رسمی تنها می توان گذرانِ زنده گی کرد، امّا با خودآموخته گی می توان ثَروت اندوخت.»
«برایِ هر تلاشِ ساختاریافته چندین پاداش وجود دارد.»
«زمانی را برایِ جمع بندیِ گذشته اختصاص دهید، سپس می توانید طرحی بر اساسِ تجربیّاتِ تان رسم کنید و از آن برایِ سرمایه گذاری در آینده بهره بَرید.»