سطوح چهارگانه اخلاقی در سازمان کدامند؟

اگر ما نمیتوانیم در بخشها یا مراحل دیگری از زندگی اصول اخلاقی را نادیده بگیریم پس در سازمان هم نباید از این مسائل چشمپوشی کنیم.
اخلاقیات با ارزشهای داخلی که جزیی از فرهنگ سازمان هستند و تصمیمات را در رابطه با مسئولیت اجتماعی شکل میدهند سروکار دارند. یک مسئله اخلاقی وقتی که اقدامات یک شخص یا سازمان، نفع یا ضرر دیگران را به دنبال دارد
بروز میکند.
در سازمانها بیشترین پرسشهایی که از نظر رعایت اصول اخلاقی مطرح میشوند در یکی از چهار سطح زیر قرار میگیرند. این چهار سطح با هم ناسازگار نیستند. (استونر، فریدمن، گیلبرت، 1995،ص 171)
اجتماعی: اولین سطح مربوط به جامعه است. در این سطح ما پرسشهایی را درباره نهادهای بنیادی جامعه مطرح میکنیم. مثلاً شرکتهایی که بخواهند در کشورهای آفریقایی به فعالیت بپردازند با انبوهی از مسائل در زمینه تغییرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روبهرو میشوند. برای بسیاری ازشرکتها هنوز هم مسأله اصول اخلاقی مطرح است. پرسش دیگری که در سطح اجتماعی مطرح است مربوط به ارزشهای سیستم سرمایهداری است. نقش دولت در بازار توزیع ثروت و غیره.
گروههای ذینفع: دومین سطحی که در مورد رعایت اصول اخلاقی مطرح میشود به گروههای ذینفع شامل کارکنان، عرضهکنندگان مواد اولیه، مشتریان، سهامداران و... مربوط میشود. پرسشهایی مطرح است از جمله اینکه: گروههای ذینفع چه نوع رابطهای باید با سازمان داشته باشند؟ آیا شرکت باید در مورد خطرات احتمالی حاصل از مصرف تولیدات و محصولاتش مشتریان و مصرفکنندگان را آگاه سازد؟ شرکت در مقابل عرضهکنندگان مواد اولیه چه تعهداتی دارد؟ در برابر جامعه چه تعهداتی دارد؟
سیاستهای داخلی: سومین سطح در زمینه مسائل اخلاقی در سازمان، سیاست درون سازمانی است. در این سطح درباره ماهیت رابطه شرکت با کارکنان اعضای سازمان اعم از مدیران و کارگران بحث میشود. شرکت باید چه نوع قراردادی را با کارگران ببندد؟ چه نوع قراردادی میتواند مبنای عدل و انصاف باشد؟ تعهد متقابل کارگران و مدیران نسبت به یکدیگر چیست؟ کارگران چه حقوقی دارند؟
روابط شخصی: در چهارمین سطح، از نظر اخلاقی به رابطه فردی افراد با یکدیگر میرسیم. در این سطح پرسشهایی درباره شیوه رفتار افراد با یکدیگر در درون سازمان مطرح است. آیا ما باید نسبت به یکدیگر صداقت داشته باشیم؟ و به هر قیمتی دست از صداقتمان بر نداریم؟ هر یک از ما نسبت به بالاتر از خودمان، زیر دستانمان و همردههایمان چه تعهداتی داریم؟
ابزارها یا راههایی برای رعایت اصول اخلاقی
آگاهانه یا ناآگاهانه ما هر روز در زندگی خود با نوعی استدلال مبتنی بر اصول اخلاقی سروکار داریم. برای بهبود این استدلال باید به صورتی آشکار و عملی شیوه استدلال خود را تجزیه و تحلیل کنیم. واژههای کلیدی که در بیان اصول اخلاقی مورد استفاده قرار میگیرند عبارتند از: ارزش، حق، وظیفه، مقررات و روابط. هر یک از اینها را شرح میدهیم: (استونر، فریدمن، گیلبرت، 1995، ص 175)
ارزش
ارزش عبارت است از خواست یا تمایل نسبی و همیشگی که به نظر میرسد به خودی خود خوب باشد مثل صلح یا حسن نیت.
ارزشها به صورت پاسخهایی هستند که با واژه استفهام «چرا» مطرح میشوند. مثلاً چرا این کتاب را میخوانید؟ چون میخواهم مدیریت بیاموزم. چرا شرکت آن قدر سخت فعالیت میکند؟ برای آن که میخواهد به سود برسد. شرکتها هم دارای ارزشهایی هستند مثل میزان سودآوری یا داشتن محصولی با کیفیت بالا.
برخی شرکتها در مرامنامه یا «تعهد مشترک ما» فهرستی مبنی بر تعهداتی را که شرکت برای افراد، تیم، مشتریان، نوآوری و صداقت دارد بر میشمارد و اینها مقررات اصلی هستند که شرکت و شعبهها خود را به آنها متعهد میدانند و این تعهد ارزش محسوب میشود.
حق و وظیفه
حق عبارتست از ادعایی که فرد را مستحقق شرایط یا موقعیتی میکند که میتواند در آن وضع دست به اقدامی بزند. به صورتی رسمیتر میتوان گفت که شرایط یا موقعیت عبارت است از همان فضای استقلال یا به صورتی سادهتر، همان آزادی فردی است. حق به ندرت به صورت مطلق میباشد، بیشتر مردم بر این امر اتفاق نظر دارند که حدود حق فردی به مرزهای حقوق دیگران میرسد یا در آنجاها محدود میشود. معمولاً فرد حق آزادی بیان دارد البته مشروط به این که گفتار وی موجب تهمت و افترا زدن به شخص دیگری نشود. از طرفی حق و وظیفه وابستگی متقابل با یکدیگر دارند. هر گاه کسی دارای حقی باشد، شخص دیگری وظیفه دارد که به آن احترام بگذارد. وظیفه نوعی تعهد نسبت به انجام کار خاص، یا برداشتن گامی ویژه است؛ برای مثال پرداخت مالیات یا فرمانبرداری از قانون.
مقررات معنوی (احکام)
احکام، راهنمای ما در مواردی هستند که اختلاف نظر یا تضاد منافع وجود دارد. میتوان مقررات معنوی یا احکام را به عنوان نوعی سدشکن به حساب آورد. یعنی دستورالعملهایی که میتوان بدان وسیله اختلافنظرها را از بین برد. احکام همان مقرراتی هستند که مربوط به رفتار فرد میشوند و اغلب میتوانند به صورت ارزشهای اخلاقی در آیند.
روابط انسانی
هر انسانی از طریق شبکهای از روابط با دیگران ارتباط برقرار میکند. علت وجودی چنین رابطهای این است که ما برای رسیدن به هدفهای خود به حمایت و پشتیبانی متقابل یکدیگر نیاز داریم. ما همواره درصدد حفظ و تقویت این روابط هستیم و در این باره تصمیماتی میگیریم. این تصمیمات بازتابی از ارزشها و اهمیتی است که ما برای اصول اخلاقی قائل هستیم.